عروسی شاه و بهداری (5)
هادیشهر
کلیاتی در باره محال گرگر ، تاریخ و سرنوشتاین منطقه ، بزرگان ادیبان شاعران و کلاً در باره گذشته و حال و ...مطالب خواندنی گوناگون و متنوع...
نگارش در تاريخ جمعه 5 اسفند 1390برچسب:خاطرات, توسط آراز

1- از اوایل سال 1319 چون علمدار گرگر فاقد تشکیلات بهداری بودند در همان تاریخ فردی بنام دکتر محمد علی ممدوحی که ازاهالی اهر بود با یک نفر کارمند بنام سیاح به عنوان مسئول بهداری علمدار گرگر اعزام و در داخل علمدار در محلی استیجاری ادارۀ بهداری بنام هر دو آبادی دایر شد و همچنین تاریخ تاسیس مدارس لیوارجان و سیه سران و قریه داران در سال 1319 می باشد ضمناً لازم به عرض است اتفاق مهم و قابل ذکر دیگری که مخصوصاً در سال 1314 اتفاق افتاد مراسم برگزاری جشن کشف حجاب در منطقه بود که به همین منظور در روز 17 دیماه 1314 بنا به دعوت

آقای پناهی نام بخشدار منطقه که ساکن جلفا بود اجتماع بزرگ و مجللی با حضور کلیه روسای دوایر دولتی منطقه و عده ی کثیری از ریش سفیدان و معاریف علمدار گرگر در جلو ساختمان مدرسه نظامی علمدار تشکیل گردید . یک قطعه عکس یادگاری از این مراسم گرفته شده است که در پیش اینجانب موجود می باشد .

 

 

2- از جریانات قابل ذکر دیگر موضوع مراسم برگزاری جشن عروسی محمد رضا شاه پهلوی ولیعهد ایران با خانم فوضیه خواهر ملک فاروق مصری آخرین پادشاه مصر در اردیبهشت سال 1318 در حیاط شرکت پنبه در علمدار ملکی آقای حاج علی اکبر آقازاده گرگری در آن حیاط با مشارکت یک عده از اهالی دعوت شده و هنر مندان محلی دایر و تأتر مشهور آرشین مال آلان توسط این هنرمندان محلی به نمایش گذاشته شد که بی نهایت جالب و به یاد ماندنی بود که اینجانب که معلم مدرسه فردوسی گرگر بودم برابر دعوت نامه در این مراسم حضور داشتم .

با مقدمه چینی مراتب مندرجه بنام پیشگفتار سخن را کوتاه مبادرت به درج مطالبی بنام به یاد مانده های یک نفر معلم بازنشسته در رابطه شرح حال خود و سایر جریانات که در منطقه رخ داده و شخصاً مواجه بوده ام می پردازم . مسلماً اگر از سالهای قبل اقدام به تهیه چنین یادواره ای می کردم صرفنظر از اینکه با فکر باز و انرژی قوی که حتماً تاثیر کلی در اظهار نظرها می داشت و برای خواننده نیز یحتمل مفید فایده می شد ولی افسوس اکنون با به تحلیل رفتن نیروی جوانی و خستگی مفرط و ضعف اعصاب خود از نوشته خود شرم دارم قبول خواهند فرمود حال که قلم به دست گرفته مشغول تحریر این جملات ناقص و خسته کننده می پردازم درست 86 سال بهار زندگی خود را پشت سر گذاشته ام و از کوچکی محیط و ناملایمات بوجود آمده که هیچ بر اوهام نمی گنجید که سخت متالم و ناراحت می باشم ولی چاره نیست باید سوخت و ساخت رفیق شفیق که نیست و دل بستن به صدق و صفای هم نوعان هم قابل اعتماد نمی باشد به طور کلی بدون اینکه از روی یادداشتهای از قبل تهیه شده و چکنویسی و پاک نویسی کرده باشم نه بالله العلی العظیم بالبدیهه دارم آنچه را که از گذشته می گذرد به تصویر می کشم و یقین دارم که خالی از نقص و اشکال نخواهد بود دوستان به سلامت رحمت مطلق حق بر صاحبان حق و راهیان حق و حق گویان و حق پویان و حق طلبان عالم . یاهو یا مدد طلب عفو و اغماض دارد بنده حقیر حاج حبیب الله شاپوری گرگری مورخ 3/1/84 این شما و این به یادمانده هایم .تعبیر و تحلیل و اظهار نظر ها بسته بنظر خوانندگان میباشد .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: